بهزاد(پسرک تنها) ::
دوشنبه 84/11/17 ساعت 6:52 عصر
می روی و من اسیر دست غمها میشوم
باز تنهـا و تنهـا و تنهـا می شوم
میروی و گم میشوم در ازدحام اشک و آه
بازدیگربی توبا آیینه تنها میشوم
جای ماندن نیست بی تو میروم هر کجا که باشد
بعد از این آواره دلتنگ صحرا می شوم
نوشته های دیگران()